Parallel Hearts

پارت چهارم



ناشناس:عزیزم منم پاپات چیشده؟پاپا،پاپا جین
∆جین؟جین هیونگ؟چرا میگه پاپای منه؟وا ده فاک
∆من جونگکوک ام جئون جونگکوک، من پسر بابا جونی و پاپا جین ام پنج سالمه و به چندتا دوست صمیمی دارم اسماشون هان و جیمین و فیلیکسه البته لیکسی چند ماه پیش از اینجا رفت و من خیلی گریه کردم و فقط هر چند ماه می‌تونه بیاد اینجا ولی جیسونگی و چیمی همیشه پیش منن و نقاشی و بازی با پاپا و بابایی و دوست دارم آشپزی پاپا جین خیلی خوبه ولی بابا جونی حتی نمیتونه تخم مرغ درست کنه یه بار پاپایی بخاطر اینکه بابایی غذا رو سوزوند دعوا کرد و بابایی گریه کرد
∆اوه چه خانواده خوبی واقعا دوستش دارم بهتره تا اینجام از اینجا لذت ببرم و بچگی کنم.


∆الان اولویتم پیدا کردن جیمینه بهتره الان بخوابم تا بیشتر مشکوک نشه و باید حداقل بفهمم اینجا اصلا کجاست و چه زمانیه چون نمیدونن دوربین مخفی چیه
جونگکوک:پاپا شب بخی-
جین:شب بخیر کوکی
سه روز بعد
جونگکوک:بابایی من می‌خوام برم پیش چیمی
نامجون:نه جونگکوک جیمین سرما خورده
جونگکوک:پس بریم پیش هانی
نامجون:جیسونگ مسافرته و چند روز دیگه برمیگرده
جین:باز چی شده خونه رو صدای جیغتون برداشته جئون نامجون همین الان از خونه گمشو بیرون مگه الان نباید توی قصر باشی؟ و جئون جونگکوک حتی اگه بمیری بگن بریم پیش جیمین زنده میشی نمیری سرما خوردگیت از مرگ هم بدتره پس برو غذاتو بخور و میری تو اتاقت با ماشین ها و عروسکات بازی می‌کنی
نامجون:باشه جین حالا عصبی نشو به مشکلی بود خودم حلش میکنم
(صدای در زدن میاد)
جونگکوک:من میر-
جین:نیاز نیست تو بشین سر جات خودم میرم در و باز کنم


امیدوارم خوشتون بیاد
دیدگاه ها (۰)

Parallel Hearts

Parallel Hearts

Parallel Hearts

کامنت های نامجون برای ارمی ها 💜نامجون، امروز چقدر دویدی؟خدای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط